شب ارزوها

ساخت وبلاگ

دوباره رسید شبی که میگن آرزوهامون براورده میشه... و من به رسم هر سال میگم خدایااا ممنونم ازت بازم همون همیشگی رو میخوام لطفا...

ممنون که یکسال دیگه هم کنارم بودی به حرفام گوش دادی و هیچوقت پشتم رو خالی نکردی... ممنون که همیشه هستی... خوب که نگاه میکنم رسیدم به بزرگترین چیزهایی که ازت خواستم و به تو که بزرگترین آرزومی... 

این روزها یاد گرفتم دلشکستگی ها و دلتنگی هامو خودم درمان کنم... ساده لوحانه تا به حال فکر میکردم این منم که تونستم تو سختی ها دووم بیارم ولی حالا میفهممم این تو بودی که همیشه هوامو داشتی و داری...

عشقم دوست دارم اعتراف کنم که بدونی چه حس خوبیه کنار همه دغدغه هات یکی باشه بگه نگران نباش من کنارتم... یکی باشه که دستت تو دستش باشه و دلت به حضورش گرم و پشتت به وجودش محکم...

یادش بخیر پارسال این موقع ها... چقدر حس و حال هر سالم شبیه هم شده... انگار زخم دل هر سال باید سر باز کنه حالا به دست هرکسی... و تو باید هر سال این زخم رو خووووب کنی... یه نگاه به پست سال قبلم انداختم حالم شبیه الانم بود انگار و فهمیدم زندگی فقط یه قصه تکراریه که گاهی ادم هاش عوض میشن... باید نویسنده خوبی باشی که بتونی آدمهای عوضی قصه ت رو عوض کنی...

امشب دلم گرفته و تنگه... خیلی تنهاتر از قبلم... یادش بخیر دوستای پارسال وبم که بی معرفت بودند... دیگه از درد صدای ناله دلمم نمیاد...

خدایا تو این شب....

شکرت

عشق...
ما را در سایت عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranpayizii بازدید : 335 تاريخ : پنجشنبه 15 اسفند 1398 ساعت: 17:52